بهرام چوبينه محقق و نويسنده محترم معاصر و بهترين نامه عاشقانه

زیباترین نامه عاشقانه ای که من تا کنون خوانده ام 

با مهر و احترام - بهرام چوبینه

 دومین رنجنامه همسر زندانی بهايی 71 ساله  کمیته گزارشگران حقوق بشر- وجیه الله میرزا گلپور، شهروند 71 ساله بهایی ساکن ساری که سه شنبه هفته قبل با پابند و زنجیر در شهر تنکابن گردانده شد، هم اکنون در بند اعدامی های زندان این شهر بسر می برد. گفتنی است که در هنگام بازجویی جهت اخذ اعترافات دروغین، این زندانی بهایی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.

همسر وجیه الله میرزا گلپور نامه ای را خطاب به او نوشته است که متن این نامه به شرح زیر است :

        گفتند مرا که پاش دربند کنید      دیوانه دل است پام در بند چه سود؟ (مولانا)

همسر عزیزم!

از تو به ظاهر دور و در قلبم از هر زمان به تو نزدیکترم. تو در بند اعدامی ها و من دربند دوری تو گرفتارم. تو را در بند اعدامی ها حبس کرده اند تا از ترس لب به سخن بگشایی، غافل از آنکه حتی قاتلین و محکومین به اعدام نیز حرمت تو را نگه می دارند و تنها قلب پرکینه بازجوست که می پذیرد به تو لگد بزند و سرت را بر میز بکوبد و چنان فشار دهد که گویی می خواهد جان از سرت به در آرد. تو را در شهر گرداندند. با پابند و زنجیری فولادی که تحقیرت کنند، اما با نگاه پر مهرت و لبخندی که هیچگاه از لبانت جدا نمی شود، ولوله مهر و دوستی در شهر افنکندی . می خواستند بی آبرویت کنند، اما آبروی همه دادخواهان این مرز و بوم شدی. شهره عشق ورزیدن در شهر گشتی. اهالی شهر از استقامت و پایمردی ِ پیرمردی سخن می گویند، که نگاه نافذش پاسخ به بی حرمتی و هتاکی بازجویش بود. اگر پابند فولادین به پایت بسته اند ، من پایبند مهر توام. اگر او تو را در شهر گردانده و شهر آشوب خوانده است، من در شهر دلت آرام یافته ام. محبوب خوبم! در بازجویی به تو گفته اند که تبلیغ علیه نظام کرده ای. ایکاش بازجویی که حرمت موی سفیدت را نگاه نداشت درک می کرد که با کارهای غیر قانونی اش، اوست که تبلیغ علیه نظام می کند. اوست که نه تنها تبلیغ علیه نظام می کند، تبلیغ حقوق ضایع شده شهروندی مردم این دیار را می کند، تبلیغ دیانت بهایی می کند. اوست که با تلاش برای گرفتن اعتراف دورغین از تو، تبلیغ بی گناهی بسیاری از زندانیان عقیدتی و سیاسی را دراین مرز و بوم به همه اهل عالم می نماید. اوست که تبلیغ مجرم بودنش را می کند. اوست که شکنجه هایش که طبق قانون اساسی ایران مستوجب مجازات است، این سوال را در ذهن هزاران هموطنم ایجاد می کند که پیرمردی هفتاد و یک ساله چه می توانسته بکند، که بازجویش از حضور قانونی وی در دادگاه صالحه قضایی می هراسد و خود حکم بر شکنجه و آزار و اذیتش می کند؟ می گویند تبلیغ علیه نظام می کنی! آخر اگر می خواستی تبلیغ علیه نظام کنی، همان سی سال پیش که مانند سایر بهاییان که در دوایر دولتی مشغول به کار بودی و بعد از انقلاب فرهنگی از شغل فرهنگی ات - یعنی معلمی- اخراج شدی تبلیغ علیه نظام می کردی. چطور آندم که شور جوانی داشتی و فشارهای اقتصادی در اثر بیکاری می توانست خشمگینت کند، تبلیغ علیه نظام نکردی و تنها از طرق قانونی و در نهایت احترام تظلم و دادخواهی نمودی و حال که زیر سختی های روزگار چون پولاد آبدیده شدی و با کهولت سن نیاز به آرامش داری، عَلم تبلیع علیه نظام برافراختی؟ می گفتی مولایم فرموده اند " اگر زهر دهند، شهد دهید. اگر جفا کنند، وفا کنید." در برابر سال ها جفای برخی ستمکاران، وفا کردی و پس از 71 سال تبعیت از قوانین جمهوری اسلامی، بازجوی اطلاعات اینگونه پاسخ سال ها رفتار انسانی و قانون مدار تو را می دهد؟ مهربانترینم! گیریم که تبلیغ علیه نظام کرده باشی - که هیچگاه چنین نکرده ای – آیا باید برای اعتراف گیری سرت را به میز بکوبند؟ آیا باید به گونه ای به پایت لگد بزنند که در ملاقات توان درست راه رفتن نداشته باشی و لنگ لنگان راه روی؟ گیریم تبلیغ علیه نظام کرده باشی – که هیچگاه چنین نکرده ای – آیا باید پیش از آنکه در دادگاه صالحه محاکمه شوی و اتهامت اثبات شود، تو را در زندان آنهم در بند اعدامی ها نگه داری کنند؟ در میان کسانی که امیدی به زندگی ندارند و به گمان باطل بازجو ممکن است در اثر تحریک ، تطمیع و یا تعصب دینی دست به فاجعه ای دیگر بزنند؟ اما نمی دانند که تو برای آنها از امید خواهی گفت و درس عشق به ایشان خواهی داد. همسر خوبم! حتی اگر تبلیغ علیه نظام کرده باشی – که هیچگاه چنین نکرده ای – من که بارها به مسئولین قضایی گفته بودم که پیش از بازداشتت آنژیو گرافی کردی، اما رگ قلبت باز نشد و دکتر برای باز شدن رگ قلبت برایت دارو تجویز کرد و دوران نقاحتت را می گذرانی. چرا بعد از گذشت یک هفته از بازداشتت داروهایت را به دستت نرساندند؟ چرا به دروغ به ما گفته شد که در سلامت کامل هستی و داروهایت را مصرف می کنی درحالی که تحت شکنجه بودی و دسترسی به داروهایت نداشتی؟ آیا کسی که متهم به تبلیغ علیه نظام است از حقوق متهمین برخوردار نیست؟ به کجا می رویم؟ پیامبر اسلام هزار و چهار صد سال پیش فرمود :"خدا شما را از کسانی که با شما کارزار در دین نمی کنند و یا از بلادتان اخراج نمی کنند، نهی نمی کند. در میان ایشان قسط برقرار کنید که خداوند دادگران را دوست دارد؟" و بر این اساس در قانون اساسی جهموری اسلامی دستور به رافت اسلامی در قبال غیر مسلمانان داده شده است. آیا تو بر کدام مسلمان شمشیر قهر کشیده ای که مستوجب چنین جفایی گشته ای؟ چه کسی را از بلادش رانده ای که چنین از روستایت رانده شدی و به حبس افکنده ؟ به این سوالات تنها همسایگان ما درروستای صفرآباد ساری که در طی همه این سالها شاهد صبوری و بردباری ات بوده اند می توانند پاسخ گویند. آخر از این جفا چگونه می توان دادگری استباط نمود؟ آیا چنین رفتاری نشانه رافت اسلامی با غیر مسلمانان است؟ بازجوی اطلاعات چگونه خود را به خدا و دوستی با حق نسبت می دهد؟ عزیزم! کجای قانون اساسی اجازه می دهد کسی را که هنوز جرمش اثبات نشده و مراحل تحقیق را می گذراند، دور شهر با پا بند بگردانند؟ یکی از مراجع قضایی استان که این خبر را شنید، گفت این مجازات طاغیان و یاغیان است که افرادی که از وی شکایت دارند، متهم را در خیابان ببینند و شکایت خود را مطرح کنند و با تاکید می گفت باز هم با پای پیاده نباید چنین مجرمی را ببرند، بلکه باید سوار برماشین بر همگان اعلام کنند. حال آنکه تو نه شرور بودی، نه مفسد فی الارض، نه قاتل، نه طاغی ، نه یاغی و نه باغی. تو بهایی هستی و تنها جرم تو دگر اندیشی است. مانند بسیاری دیگر از هموطنانت که دراین مسیر توسط برخی عاملان تعصب دربند ظلم اند. حتی اگر شرور بودی، تو که ساکن روستای صفرآباد در ساری هستی، چه کسی تو را در تنکابن می شناسد که بخواهد از تو در دیار غربت شکایت نماید؟ راستی را! که رسم میهمانوازی این است؟ می گویند که تبلیغ علیه نظام کرده ای! اما نمی دانند تبلیغ ابزار خود را می خواهد. تو در کدام تربیون، مجلس وعظ عمومی، رادیو، تلویزیون، ماهواره، سایت و هررسانه ی دیگری بر علیه نظام سخن گفته ای؟ آیا منظورشان این است که وقتی هموطنان مسلمان ما که بر اثر تحریک متعصبین مذهبی از ما می پرسند که شنیده ام شما جاسوس امریکا هستید؟ سکوت کنیم و این اتهام بی پایه و اساس را بپذیریم؟ وقتی آشنایی در نهایت شرمساری از من می پرسد که شنیده است بهاییان خواهر و برادر با هم ازدواج می کنند، دم مزنم و این بی حرمتی را بپذیرم؟ خوب خود این دروغ ها را در رسانه ها نگویند، تا مردم سوال نکنند و یا به مردم دستور دهند که سکوت کنند و در تضادهای ذهنی خود میان داده های نادرست رسانه های دولتی و اعمال درست و پاک بهاییان باقی بمانند. همسر مهربانم! بیش از هر لحظه از دوران زندگی مشترکمان به تو افتخار می کنم و عاشقانه دوستت دارم. محبتی که هر لحظه فروزان تر می شود. نه سن می شناسد و نه زمان. به تو افتخار می کنم که با کهولت سن زیر بار تهمت و دروغ نرفتی. به تو افتخار می کنم که در سخت ترین لحظه های زندگیت عاشقانه زیستی و عشق به پروردگار و محبوب یکتا را در عمل نشان دادی. به تو افتخار می کنم زیرا نشان دادی که عقیده مانند لباس نیست که بتوان هر دم عوض کرد و یا زیر با شکنجه از راستی و درستی گذشت. برایت طلب صبر و استقامت می کنم و درد فراقت را چون شهد عشق می پذیرم، بدان امید که بار دیگر در کنار آزادی تو، آزادی همه بیگناهان را جشن گیریم و رهاییت روزنه ای به سوی آسمان دادگری و خورشید جهانتاب برابری باشد.

فدای روح پاکت

وجیه ناشری